در روز شنبه، همه چیز از دست خارج شد. بیست و چهار نامه به هری داغ عمه Petunia از طریق پنجره اتاق نشیمن. در حالی که عمو ورنون تماس های تلفنی خشمگین به اداره پست ساخته شده و فراورده های لبنی تلاش برای پیدا کردن کسی به شکایت به، خاله پتونیا حروف در پردازنده مواد غذایی خود را تکه تکه شود.

"چه کسی بر روی زمین می خواهد با شما صحبت کنم این بد؟" دادلی هری در حیرت پرسید.



* * *



در صبح روز یکشنبه، عمو ورنون پایین سر میز صبحانه نشسته به دنبال خسته و نه بد، اما خوشحال است.

"نه پست در روزهای یکشنبه،" او به آنها یادآوری خوش که او مارمالاد در رومه خود را گسترش، "هیچ لعنتی حروف امروز -"

چیزی آمد صیقل با برس گردان پایین دودکش آشپزخانه او صحبت کرد و او را به شدت در پشت سر گرفتار شده است. لحظه ای بعد، سی و هفت نامه از شومینه مانند گلوله خارج شد. هری درود می کند، اما هری به سمت هوا می سوزد که سعی می کند یک بار دست و پنجه نرم کند.

"از این! بیرون! "

عمو ونون هری را در کمر گرفت و او را به سالن برد. وقتی خاله پتونیا و دادلی را با سلاح های خود بیش از چهره آنها اجرا کرده بود، عمو ورنون که درب slammed بسته. آنها حروف را می شنیدند، به داخل اتاق می رفتند، از دیوارها و کف ها می ترسیدند.

عمو ورنون گفت، "این کار را می کند، سعی می کند صحبت کند. "من می خواهم شما را در عرض پنج دقیقه آماده ترک. ما می رویم فقط چند لباس بپوش بدون استدلال! "

او با داشتن غنچه هایش خطرناک به نظر می رسید، هیچ کس جرأت نمی کرد. ده دقیقه بعد آنها راه خود را از طریق درب سوار کردن را بدرد بود و در ماشین بودند، بالا بردن سرعت به سمت بزرگراه. دادلی در صندلی عقب خراب شد پدرش او را دور سر برای نگه داشتن آنها را در حالی که او سعی به بسته تلویزیون، VCR، و کامپیوتر خود را در کیسه های ورزشی خود برخورد کرده بود.

آنها رفتند و آنها سوار شدند حتی عمه پتونیا از جایی که می رفت پرسیدند. در هر حال حاضر و پس از آن عمو ورنون را به نوبه خود تیز و رانندگی در جهت مخالف حالی که برای.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

بیستُ دو بلاگ Roy دستگاه کربوکسي - دستگاه کربوکسي تراپي نرخ هفتگی میوه و تره بار android game Kpop star فروش فالوور صنایع دستی اصفهان سافت صاد خانه تبلیغات شریف