او همچنین با اشاره به تکنولوژیهای جدید اظهار کرد: در دورهای نفت سوخت اصلی خانهها بود و حال بیشتر منازل از گاز استفاده میکنند. همین تغییر در حوزه کتاب هم اتفاق میافتاده است، بهطوریکه کتابفروشیها تغییر میکنند و کودکان ما از اینکه درختان را برای چاپ کتاب قطع میکنیم، تعجب خواهند کرد. همه آثار در قالب سی.دی یا از آن هم سادهتر در فایلهایی به فروش خواهد رسید.
کتاب ها :
حجاری با صدای بلند خیره شد، بلند شد و بلند شد.
"هری، امروز هری، بهتر است، باید لندن را" خرید تمام دانشکده فارغ التحصیلی "بدانیم.
هری سکه های جادوگر را عوض کرد و به آنها نگاه کرد. او فقط به چیزی فکر کرده بود که باعث شد او احساس کند که بالون شاد درون او یک سوراخ بوده است.
"ام - هقرید؟"
هاگرید گفت: "مامان؟
"من هیچ پولی نگرفتم - و شما شب عموی ونون را شنیده اید . او برای من پول نخواهد پرداخت تا جادو را یاد بگیرد."
هقریدی گفت: "نگران نباشید، ایستادن و خراش دادن سر او. "D'yeh فکر می کنم والدین هر چیزی را ترک نکردید؟"
"اما اگر خانه آنها نابود شود -"
"آنها" طلا را در خانه نگه ندارند، پسر! نه، اولین بار ما را متوقف می کند گرینگوتس است. بانک جادوگران یک سوسیس دارید، آنها سردی بدی نیستند - نه، من نمی توانم بگویم نه، نه کیک تولدت را، نه نه. "
"جادوگران بانک ها دارند؟"
"فقط یکی. گریگوتس اجرا شده توسط Goblins. "
هری کمی از سوسیس را که برگزار کرده بود افتاد.
"Goblins؟"
"آره - بنابراین، دیگه دیوونه می شه" روبروش "رو بگید، من این رو میگم. هرگز با هری پاتر آشنا نیستید، هری. Gringotts امن ترین مکان در جهان است هر چیزی که می خواهید مطمئن باشید - "ممکن است ممکن است در هاگوارتز. به عنوان یک موضوع، واقعیت، من باید به Gringotts به هر حال غربال Dumbledore. کسب و کار هاگوارتز. "هیگرید با افتخار خود را بالا برد. "او معمولا می تواند کارهای مهمی را انجام دهد. Fetchin 'you - gettin' things from Gringotts - می داند که می تواند به من اعتماد کند، ببینید.
"همه چیز" داشته؟ بیا، سپس. "
کوچه دیاگون
هری صبح روز بعد زد. اگر چه او می توانست بگوید روز روشن بود، اما چشمانش را تنگ کرد.
"او یک رویا بود،" او به شدت به خود گفت. "من خواب یک غول به نام هقرید آمد به من بگو من رفتم به یک مدرسه برای جادوگران. وقتی چشمانم را باز می کنم در کمد من در خانه هستم
ناگهان سر و صدا با صدای بلند پخش شد.
هری فکر کرد قلبش غرق شدن و عمه پتونیا در حال ضربه زدن به درب است. اما او هنوز چشمانش را باز نکرد. چنین رویا خوبی بود.
ضربه زدن. ضربه زدن. ضربه زدن.
هری در ادامه گفت: "درست است."
او بلند شد و کت سنگین هیگرید از او سقوط کرد. کلبه پر از نور خورشید بود، طوفان تمام شد، حجریت خودش روی مبل فرو رفته خوابید، و یک جغد با صدای بلند پیک بر روی پنجره نشسته بود، رومه ای که در خیش آن نگهداری می شد.
هری به پاهایش زل زد، خیلی خوشحال بود که احساس می کرد که یک بالن بزرگ در داخل آن تورم دارد. او مستقیم به پنجره رفت و آن را باز کرد. این جغد در رومه و در بالای هیگرید، که از خواب بیدار نشده بود، در رومه نگاشت. پس از آن جغد روی زمین افتاد و شروع به حمله به کت هقرید کرد.
"این کار را نکن."
هری سعی کرد تا جغد را از راه بیرون بکشد، اما نیشش را به شدت بر روی او ریخت و روی آن کوبیده بود.
هری با صدای بلند گفت: "هیگر!" "یک جغد وجود دارد -"
هقرید، "او را بپوشان،" به مبل فکر کرد.
"چی؟"
"او می خواهد" دریافت پول "را تحویل دهد. به جیب نگاه کن. "
به نظر می رسید که کاپ هگرید از هیچ چیز جز جیب ها ساخته نشده بود - دسته های کلیدها، گلوله های شل، توپ های رشته، گلوله های نعناع نعناع، تیباگ . سرانجام، هری چندین سکه از عجیب و غریب را کشید.
هاگریید به آرامی گفت: "او را پنج شوهر بده."
"Knuts؟"
"آنهایی که برنز کوچک است."
هری پنج شمش کوچک برنز را شمارش کرد و جغد پا را از هم جدا کرد تا هری بتواند پول را به یک کیسه چرمی کوچک متصل کند. سپس او را از طریق پنجره باز کرد.
صبح روز بعد صبحانه، همه آرام بود. دادلی در شوک بود. او فریاد زد بود، پدر او سرنگون با چوب ذوب خود، بر روی هدف بیمار شده، لگد مادرش، و لاک پشت خود را از طریق سقف گلخانه ای پرتاب می شود، و او بی سر و صدا بود اتاق خود دارند نه به عقب. هری در این زمان دیروز فکر میکرد و تلخ میخواهد نامه را در سالن باز کند. عمو ونون و عمه پتونیا به صورت تاریکی نگاه کردند.
هنگامی که نامه وارد شد، عمو ونون، که به نظر می رسید به خوبی برای هری، ساخته شده بود دادلی و آن را دریافت کنید. آنها شنیده بودند او را با لبخندش غرق کرده بود. سپس او فریاد زد: "یکی دیگر وجود دارد! آقای هات پاتر، کوچکترین اتاق خواب، 4 Privet Drive - ''
هری با پشت سر گذاشتن گربه، عمو Vernon از صندلی خود پایین می آید و در اطراف سالن، هری درست پشت سر او. عمو ونون مجبور شد که هری را بچرخاند و عمو ورنون را گرفت. عمو ونون صاف کرد، نفس نفس نفس زد، با نامه هری در دستش چسبیده بود.
"هری با خنده گفت:" به کمد خود بروید - منظورم اتاق خواب شماست. " "دادلی - برو - فقط برو."
هری در اطراف اتاق جدید خود رفت. کسی می دانست که او از کمد خود بیرون آمده و به نظر می رسید نامه اول خود را دریافت نکرده است. مطمئنا این بدان معناست که آنها دوباره سعی می کنند؟ و این بار او مطمئن شوید که آنها شکست خورده اند. او برنامه داشت
ساعت زنگ دار تعمیر شده در ساعت شش ساعت صبح روز بعد زنگ زد. هری آن را سریع کرد و سکوت کرد. هی، Dursleys را بیدار نکن. او بدون در نظر گرفتن هر یک از چراغها، طبقه پایین را به سرقت برد.
سلام چه برای رفتن به پستچی در گوشه ای از پریوت درایو صبر کنید و دریافت نامه برای شماره چهار برای اولین بار. قلب او به عنوان او در سراسر سالن تاریک فرو ریختن چکش
"AAAAARRRGH!"
"هیچکس. به واسطه اشتباه خطاب به شما بود، "عمو ورنون به زودی گفت. "من آن را سوزانده ام."
هری گریان گفت: "این یک اشتباه نبود." کمد من روی آن بود. "
"خستگی!" عمو Vernon و یک زن و شوهر از عنکبوت از سقف افتاد. او چند نفس عمیق کشید و سپس چهره خود را به لبخندی که کاملا دردناک بود مجبور کرد.
"او - بله، هری - در مورد این کابینت. اگر شما به اتاق دوم دوملی نقل مکان کردید. "" فکر میکنم اگر شما به اتاق دوم ددلی حرکت کردید، ممکن است خوب باشید. "
هری گفت: "چرا؟"
"سوالات را نپرسید!" عموی خود را گرفتار کرد. "حالا این چیزها را در طبقه بالا بگذارید."
خانه دورسلی، چهار اتاق خواب رفته است: یکی برای عمو ورنون و خاله پتونیا، یکی برای بازدید کنندگان (معمولا خواهر عمو ورنون را، حاشیه)، که در آن دادلی خوابید و یکی که در آن دادلی نگه داشته همه اسباب بازی و همه چیز نمی خواهد به تناسب خود اتاق خواب اول هری تنها یک بار سفر را به سمت کابینت به این اتاق برد. او روی تخت نشسته و در اطراف او خیره شده است. تقریبا همه چیز در اینجا چیزی شکسته است. دادی یک بار سگ همسایه ی بعدی را رانده بود؛ در گوشه ای که اولین تلویزیون تلویزیونی دادل بود، او می توانست پای خود را در زمانی که برنامه مورد علاقه او لغو شده بود، قرار داد. دادلی روی آن نشسته بود. یک کیسه پرنده بزرگ، چه مقدار معادل آن بود. دادی روی آن نشسته بود. قفسه های دیگر پر از کتاب بود. آنها تنها چیزهایی بودند که در اتاق بودند که به نظر می رسید هرگز لمس نشده بودند.
دادلی با مادرش میچرخد، "من او را در آنجا نمی خواهم . من به آن اتاق نیاز دارم . او را بیرون بیاورم. . "
هری نگاهی کرد و روی تخت کشید. دیروز او هر چیزی را که اینجا بود، داده است. امروز می خواهم به کمد خود بازگردم
به گفته آنجلیکا روسی تا پیش از این چند کتاب آشپزی ایرانی را با شوزمن
خوانده بودند که بتوانند برای خود الگویی را طراحی کنند؛ همچنین در چند
کلاس آموزش آشپزی ایرانی هم شرکت کرد بودند و متوجه شدند که چنین کتابی که
با مواد اولیه ایرانی برای تهیه غذایی از یک ملت دیگر باشد تاکنون تالیف
نشده است.
این بانوی ایتالیایی درباره کتابی که کمک خوبی برایشان در تدوین «اشتهای
ایتالیایی» بوده است میگوید: یکی از کتابهایی که کمک زیادی به من کرد
«Food Of Life» با نام فارسی «نوشجان» نوشته سرآشپز ایرانی، نجمیه
باتمانقلیچ است. این کتاب تنها یک کتاب آشپزی نیست بلکه فرهنگ ایران را به
خوبی روایت میکند.
آنجلیکا روسی مخاطبان اصلی کتاب «اشتهای ایتالیایی» را ایرانیان به ویژه
بانوان ایرانی میداند اینکه این کتاب فقط برای ایرانیان نوشته شده است؛
چراکه غذاها تنها با مواد اولیه ایرانی تهیه میشود.
کتاب ن در علم: 50 پیشگامی که جهان را تغییر دادند
در میانههای دوم سال 2018 ن در تاریخ تقریبا صد کرسی را در مجلس
نمایندگان به ثبت رساندند. این کتاب از ایگنوتوفسکی یک پیشنهاد جالب است که
برای بزرگسالان و حتی نسل بعدی زیستشناسان، فضانوردان و مهندسان میتواند
هدیهای هیجانانگیز باشد.
غذاهایی که ترجمه میشدند
سحر سلیمیان که مسئولیت نگارش و ویراستاری کتاب را برعهده داشته است از زمان همکاریاش با این بانوان ایتالیایی میگوید: نقش
من در تدوین کتاب زمانی شروع شد که میخواستیم از زبان انگلیسی به زبان
فارسی آن را ترجمه کنیم به همین دلیل بیشتر در جنبه نگارشی کتاب اثر داشتم.
سرآشپزان این کتاب خودشان تمام مواد اولیه را تهیه و بعد از پخت غذا آنها
را امتحان میکردند و بعد به زبان ایتالیایی تمام دستورات را مینوشتند.
پس از تدوین رسپیهای غذاها ابتدا کتاب از سوی سرآشپزان اصلی به زبان
ایتالیایی نوشته شد و بعد به زبان انگلیسی ترجمه شد؛ در نهایت من «اشتهای
ایتالیایی» را از زبان انگلیسی به زبان فارسی برگرداندم.
درباره این سایت